DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۴


برای سردار بـــازنــد گـــی 


قسم به ابر و آب و آفتابه
که دل ازاين شکست تو کبابه
هنوزم انتخاب من تويی تو
به صدامی که بغدادش خرابه

***

تو که با آمريکا در تماسی
تو که با انگليسا گرم لاسی
چطوری ناگهان يکدفعه اين طور
ميان حوزوی ها آس و پاسی

***

تو از رهبر سری، بی هيچ ترديد
سرِ خر پروری ، بی هيچ ترديد
قياس هرگز نمی بايد نمودن
تو را با هر خری، بی هيچ ترديد

***
زتو تعريف، بس در جام جم کرد
گمان کرد م تو را اين بار نم کرد
سپس آهسته با يک حکم تخمی
طرف را روبروی تو علم کرد

***

شکايت گرچه ات باشد زيادی
تو را رهبر نخواهد داد دادی
از اينرو بايدت اين بار بردن
شکايت پيش شيرين عبادی

***

مسلمانان امان و داد و فرياد
که آئين مرا دادند برباد
اگرآزادی اسلامی اين است
الا کفر جهانی، باعت آباد

***


ارسال یک نظر

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴


رئيس جمهور تازه کيست و از کجا آمده است؟ 


محمود احمدی نژاد از قعر زباله دان تاريخ می آيد. زباله دان تاريخ آنجاست که قربانيان
بيدادگری و فساد و روز و ستم بدان ريخته می شوند تا از ديد رس ديگران بدور باشند. اين قربانيان در آنجا، دور از چشم ظاهر بين سواران و سوارکاران سياسی و اقتصادی، می مانند ومی گندند و می پوسند و فسيل می شوند و زمينه رويش قارچهای سمی ای را فراهم می کنند که نمونه بارزش همين رئيس جمهور منتخب است. موجوداتی ناميزان و تند مزاج و تلخ جان و ددمنش و درنده خو که تنها با خشم و خون و خشونت به هيجان می آيند. اين ها ميوه های باغ بيداد و ناهماينديهای اجتماعی هستند. مردان و زنانی که در طول زندگی خود درهرکجا که بوده اند، انگار نبوده اند و هميشه و در همه جا هيچ پنداشته شده اند و بقول معروف هيچ کس محل ِ سگ هم به آنها نگذاشته است. کسانی که هرگز سهمی از فرصتهای اجتماعی نداشته اند. اينان به ناگزير ويرانگر خشک و تر می شوند و دين و دل در گرو مرادی می نهند که بهبود جهان و رستگاری قوم و يا امت خود را در ويران سازی دستاوردهای انسانی که وانهاد هزاره های صبر و ستيز تاريخ بشر است، می داند. ببينيد اين ها چه دشمنی سرسختانه ای با همه پديده های مدرن و هرآنچه که امروزه نياز هرجامعه پنداشته می شود دارند. دموکراسی، حقوق بشر، آزادی انديشه وبيان، آزادی زنان، شادمانی و خويشخوشخواهی. با همه اينها مخالفند. چرا؟ برای اين که همه اين ها را مولفه های فرهنگی می دانند که آنان را از شرکت در ريخت وپاش و زندگی مصرفی زمان شاه محروم کرده بود. از اينرو خشک و تر را با هم می سوزانند و ادبيات ارزشی امروزيان را مايه فساد می دانند.

بله. آقای احمدی نژاد در عصر حجر در زباله دان تارپخ بدنيا آمد. پدرش نفس کِشی لولنده بود که او را در اوان جوانی به فرزندی ابولهول در آورد. البته خودش که در نياورد بلکه اين ماجرا خودبخود، دور از چشم ِ رقيب ستيز شعبانعلی بی مخ صورت گرفت. بيچاره پدرروح اش هم از اين جريان خبرنداشت. بی توجهی مادر و امر و نهی ها و مزاحمت های بی مورد او نيز باعث شده بود که احمدی نژاد از اوان جوانی آرزو داشت که روزی بتواند حسابی مام وطن را بگايد. امروز همان روزاست.

او درکودکی روحيه ای ارزشی، ارتشی ، ورزشی داشت. يکی ازبازيهای مورد علاقه اش اين بود که کبوتری را با دست خودش خفه می کرد و سپس لب برنوکش می گذاشت و بادش می کرد و سپس تر آن را مثل توپ به هوا می پراند تا در هوای او پرواز کند. اما هيچ گاه در اين کارموفق نشد و نتوانست کبوتری را آن گونه به پرواز در آورد. وی بعد از هر شکست با خود می گفت که: " روزی ما کبوترها يمان را پرواز خواهيم داد." امروز همان روز است.

رئيس جمهور منتخب حزب الله، فارغ التحصيل ِ دانشگاه تُره بُره در افغانستان است و زير نظر استادانی چون ملاعمر و بن لادن و همفکران وطنی آنها تلمذ کرده است. زير بنای فکری او دستکار همشهريانی چون آل احمد و شريعتی است. ايشان استعداد عجيبی دارد و خيلی راحت می توانست مجاهد خلق بشود و يا فالانژی در لبنان و يا بمبنده ای در فلسطين و يا چاقو کشی در ايران. اين آخری را می گويند بوده است. وی در جوانی هميشه فکر می کرد اين "چاقوی ضامن دار"، چه اسم بی مسمايی است. چه ضمانتی؟ چه کسی ضمانت کارکردش را برعهده می گيرد؟ هميشه هم دلش می خواست روزی برسد که اين ضمانت جنبه قانونی بخود گيرد. امروز همان روز است.

اين که احمدی نژاد ايران را به کجا خواهد برد، موضوعی است که خودش هم اطلاع درستی از آن ندارد. فعلاً آمده بود که رئيس جمهور بشود، که شد. باقی اش ديگر می ماند برای بعد. تا خدا چه بخواهد. تا اينجاش که بد نبوده است. می گويند که مستمع صاحب سخن را برسرِ نطق آورد. خيلی از ژست های ايشان هم همين طوری فی البداهه شکل گرفته است. مجلس می طلبيده است. ترس اش از روزی است که مردم دريابند که شوخی های ايشان برای مردم جدی گران تمام می شود. شوخی با آمريکا، شوخی با اقتصاد ايران، شوخی با معاهدات و نورمهای بين المللی، شوخی با آبروی ايرانی، شوخی با حقوق بشر و آزادی زنان و......

ترس اش از روزی است که مردم به اين چوپان دروغگو بگويند که هم ما اين داستان را در کتاب دوم دبستان خوانده ايم. امروز همان روز است


ارسال یک نظر

پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۴


کابوس انتخابات 


نقاشی ِ يک لحظه سياه ِ نااميدی.


فردا که بهار آيد يارو سرِ کار آيد
با بيلخ و لبخندی چون شير ِ شکارآيد

ما تلخ تر از ديروز، وامانده و دست آموز
او هلهله زن پيروز، بر بنز سوار آيد

ما مانده که؛ يعنی چه؟ جا خورده و واخورده
او زآخور بيت المال، پرخورده و هار آيد

خوابيم و يا بيدار؟ کابوس جنونباريست
کز پشت سرت افعی وز پيش تو مار آيد

ای هموطنان بايد شاشيد به آينده
اين گونه اگر خواهد بدترتر و تار آيد


ارسال یک نظر

سه‌شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۴


جنگ اکبری و اکبيــری و خاطره آن شهيد معطـر 


درچند روز گذشته، همسر شهيد رجايی چندين بار به سوء استفاده ازبوی شوهرش توسط عمله و اکره احمدی نژاد اعتراض کرده است. وی به خبرنگاران گفته است که نسبت دادن بوی رجايی، آن شهيد بی ثانی به اين سوسک سياه بوگندو، مغاير با موازين انصاف و اسلام و عدالت است و همه مردم ايران اذعان خواهند داشت که اين اکبيری هرگز نمی تواند جا پای آن شهيد معطر بگذارد. حاجيه خانم رجايی افزوده است که در خوابی که ديده است شهيد رجايی به او گفته اند که من دراين انتخابات نه به اکبری رای می دهم و نه آن اکبيری. من رای ام را در همين دنيا ( منظور همان دنياست) به امام وارد ( منظور امام راحل است)، خواهم داد. از قول من به آن سوسک سياه بگو: ايناف ايز ايناف. اين قدر خودت را به ما نچسبان.

همسر اين شهيد معطر با اشاره به قطيفه مرحوم شهيد رجايی بی ثانی گفت که شهيد رجايی خدا بيامرز هر صبح جمعه به حمام می رفت اما اين اکبيری را آنطوری که من در تلويزيون ديده ام انگار فقط غسل خاکی می کند. وی افزود که آن شهيد عاليقدر، هر صبح جمعه به حمام سرِ کوچه می رفتند و اين کارشان هيچ وقت ترک نمی شد. حتی يادم هست يک روزجمعه که به نظر من لازم نبود ايشان به حمام بروند، من گفتم: " ديگه امروز برا چی ميری حمام؟" گفتند: ضعيفه، حالا اگر غسل واجب لازم نيست، غسل های مستحب که هست. برای انجام آنها می روم. ديدم بازهم فضولی بی جا کرده ام. يعنی می خواهم بگويم که آن مرحوم بی ثانی، حتی اگر لازم هم نبود، هفته ای يکبار را به حمام می رفتند. البته نه برای زدن شامپو عطر و ادوکلن و اين اداهايی که آدم هايی مثل خاتمی در می آورند. نه. هميشه می گفتند که تنی که بايد به گور برود که ديگر اينقدر کيسه و ليف کشيدن لازم ندارد.

گويا شهيد رجايی در همان خواب، از قول امام خمينی گفته است که ايشان دل ِ خوشی از هيچ يک از کانديداها ندارند و گفته اند که من نه از آن اکبری بد عنق خوشم می آيد و نه از اين اکبيری دل هم زن. و بعد امام فرموده اند انگار اون دنيا ديگه جای اين حرفا نيست. اينها هم اشتباه می کنند، بيايند اينجا سنگين ترند.


ارسال یک نظر

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۴


درد دل های انتخاباتی هاشمی رفسنجانی 


من خدا می داند از گفتن اين حرفها قصد بدی ندارم ، مسئله فقط روشن کردن مسائل است. اما م بزرگوارمان فرموده اند؛ "گفتنی ها را بايد گفت". خوب، ما هم می گوييم. اين وظيفه انقلابی ماست. عرض کنم بحضورشما که من يک نکته را بايد با مردم عزيز در ميان بگذارم و آن اين که من از کرده خودم پشيمانم. البته نه از همه اش، بلکه از بعضی جاهاش پشيمانم و از درگاه خداوند متعال و اما م زمان و امام امت و از دوستانمان و بعدش هم ازشما مردم بزرگ طلب عفو دارم. من به اين نتيجه رسيده ام که ما اصلاً رهبر لازم نداريم. من با سران بزرگ دنيا هم که مذاکره می کنم، اونا هم اين موضوع را به من گوشزد کرده اند. اگر قرار است رئيس جمهور خوب انتخاب شود که خود من خدمت گزار کوچک انقلابم و البته کوتوله هايی هم هستند که ظاهراً دلشان می خواهد رئيس جمهور بشوند که مردم متوجه هستند که اين به نفع انقلاب نيست.

من از اولش هم با اين موضوع رهبری موافق نبودم. منتها ايشان شب آمد خانه ما و گفت که من سرطان دارم و بواسيرم هم دوباره عود کرده است و هزار وزاريات و چس ناله ديگه. هی اون دست چلاقش را هم در هوا تکان می داد. ما هم دلمان بحالش سوخت. گفتيم که اين بابا چلاق که هست. بواسيرش هم که درست بشو نيست. پس نه می تواند راه برود و نه بنشيند. سرطان مقعد هم که دارد. پس ديگه چه کسی از اين بهتر. شايد به يک سال هم نکشد. الان پس از هشت سال می بينم که همه اينها خدعه بوده است. والا اين بابا بواسيرش از من هم کلفت تر است. هشت سال است که روی آن نشسته است و موعظه می کند و ملت را بواسيری کرده است. آن روزها برای ما روشن نبود که اون دست چلاق از مار کبری هم خطرناک تراست. همين دست بود که بود که گلوی فروهر ها را دريد. همين دست بود که قتل های زنجيره ای راه انداخت. حالا انگار اين مار کبری تازگی ها افعی شده است و به خود ما هم بند کرده است. حالا پدر سگ زده زيرش که من هيچ اظهار نظری در مورد کانديداها نمی کنم. همه شان برای من با هم برابرند. ملت ايران اين خيانت را نخواهند بخشيد. يک برابری نشانت بدهم که اون سرش ناپيدا. من از همين حالا توصيه می کنم که ايشان برود آن دست سالم که هيچ، بلکه دست چلاقش را هم به قيمت گزافی بيمه کند. ملت ايران از آن دست شل اش هم نمی گذرند. بيخود هم خودش را به مرده بازی نزند. اين بابا فکر می کند که من منتظری هستم که به اين آسانی دک بشوم.

من اگر رئيس جمهور بشوم اول کار اين با با را يکسره می کنم. رهبر بی رهبر. اين نکته را مقامات امريکايی هم به من گوشزد کرده اند و برادرهای خليجی هم همين طور فکر می کنند. ما در عصر جهانی شدن هستيم و به يک رئيس جمبور جهانی احتياج داريم. کسی که خودش يک تنه، دوکاره باشد؛ هم رهبر باشد و هم رئيس جمهور. لصفاً کسی هم نگويد که تو در ميکونوس دست داشته ای و خارج نمی تونی بری. نه امروز سبک و سياق دنيا عوض شده است. مگر همين مايکل جکسون نبود که تا ديروز پرونده داشت. ديديم که چی شد. خب. پس همه چيزممکن است. در زمان رسول الله هم اين مسئله بوده. حضرت رسول عباشان نجفی بود، عقيقشان يمنی،پلوشان استانبولی، کبابشان شامی، بادامشان هندی، سلمانی شان ايرانی و بلالشان حبشی. پس می بينيم که حضرت چطور در آنزمان جهانی بوده اند ودرس جهانی شده به ما داده اند. در آن زمان خيلی از جوانان خودی ودولتی هم حضرت رسول را "آقا رسول" خطاب می کردند. امام هم يک ساعت سه خط بمبئي در جيب قبايشان داشتند. چرا راه دور برويم. همين آقای خاتمی هم عمامه نکست بر سر دارد و عبای ايف سن لوران رو دوش اش افتاده. هيچ ايرادی هم ندارد.

خوشبختانه اسلام هم امروز جهانی شده است. از چچنستان گرفته تا نيويورک، همه جا صحبت از اسلام است. ما هم در چشم انداز جديدمان مايکل جکسون را قبول خواهيم داشت. اما اين ها که اسلام را از دريچه حقير رهبر و اين کوتوله های نظامی می بينند مايکل جکسون را قبول ندارند. يعنی دارند، اما يواشکی تو خونه خودشان از طريق ماهواره و برای بچه هاشان. اينها مايکل جکسون که می رقصد به اسلامشان برمی خورد. ما می گوييم که اسلام دين سعه صدر است، يعنی جا برای کون مايکل جکسون هم دارد. ما که بدمان نمی آيد، شما اگر بدت می آيد اسلام ات را بکش عقب نه اين که پای ما را بکشی جلو.

نقيب: تکبير
حضار: الله اکبر هاشمی
مرگ بر هرچه ولايت فقيه
درود برآمريکا
درود بر مايکل جکسون.

اولاً از شما مردم هميشه در صحنه خواهش می کنم که شما ها هم جهانی بشوی و ديگه از اين به بعد برای من تکبير نگويی و صلوات هم نفرستی. برای من کف بزنی. مگه تو تلويزيون نديده ای که برای بوش و شيراک و اينها کف می زنند، خب، برای من هم همين طور. اصلاً شايد هم هورا کشيدی. بعدش هم اگر هنرمندی، مزقانچی ای، نی زنی، آدم با مزه ای در جمع هست همين الان بيايد بالا تا ما هم به سبک جهانی برنامه اجرا کنيم. خواهش می کنم بخصوص جوانها با من خود ی باشند و مرا با القاب و عناوين آيت الله رفسنجانی و اينها خطاب نکنند. هرجوری که راحتی، باشی. اصلاٌ به من بگويی؛ "اکی جون". ما بايد از خودمان شروع بکنيم. مگر نديده ای که همين آقای بوش را هم جورج صدا می کنند.

نقيب: هورا....
حضار:هورا... هم صل علی محمد و آل محمد


ارسال یک نظر

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۴


به pc افتادن رئيس حمهور خاتمی 


روزنامه نه نيويورک تايمز درشماره ديروز خود مقاله جالبی داشت در مورد مدهای جديد عبا و ردا و عمامه در ميان روحانيون ايران. در اين مقاله آمده است که؛

"....پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979 كه باعث ورود روحانيون به عرصه سياسي كشور شد، روحانيت اثرات خاص خود را نيز بر پوشش و لباس گذاشت. اين امر روحانيون را به اين سمت كشاند كه جامه‌اي را برگزينند كه در عين راحتي، تطابق بيشتري با مد روز داشته باشد."

آقاي عرب‌پور، ديزانرِ لباسهای آخوندی در قم که طراح لباسهای کسانی چون خامنه ای و خاتمی می باشد و ايف سن لوران ايران است، در اين‌باره به خبرنگار نيويورک تايمز گفته است: "از آنجا كه علما به خارج از كشور سفر مي‌كنند و با ديپلمات‌هاي غربي ملاقات دارند، بايد ظاهري خوب و مناسب داشته باشند."

نويسنده مقاله «نيويورك‌تايمز» در اين مورد مي‌گويد: آقاي محمد خاتمي، رئيس‌جمهور ايران، نمونه‌اي عالي از اين مورد است. برخلاف صاحب‌منصبان قبلي، او كفش کلارک که وی به آن کفش کلاک می گويد، می پوشد و از نعلين استفاده نمي‌كند. رؤساي جمهور پيشين، رداهاي گشادي مي‌پوشيدند كه باعث مي‌شد، پيژامه‌هاي سفيد آنان، آشكار شود. اما رداي سفارشي محمد خاتمي با قباهای طراحی شده توسط بن شرمن که برای پاپ و ارباب کليسا قبا و ردا می دوزد، دوخته می شود و شلوارش همرنگ قباش است، که اين مد تازه در ميان آخوندهاست و طلبه های جوان آن را مدل "کول"، می نامند.

در مورد عمامه خاتمی نوشته است که اين دستار، كوچك است و مارک Next برآن است. خاتمی به خبرنگار نيويورک تايمز که از او پرسيد چرا عمامه مارک آمريکايی بسر می گذارد گفت؛ والله اين عمامه را حضرت ملک عبدالله برسم تحفه به من هبه کرده اند و نمی دانستم که عمامه آمريکايی سرم رفته است. وی افزود البته من با ديدن اين مارک فکر کردم منظور ناکس ابن زياد است که دايی حضرت عباس بوده است، بهرحال استکبار سعی می کند يک جوری سر همه ما کلاه و عمامه بگذارد، اما کور خوانده است، اين عمامه روی سر من نيست بلکه دور عرق چين پيچيده شده که آنهم کار استاد عرب پور است. به عقيده عرب‌پور، روحانيون حالا اصرار دارند، شلوارهايي بپوشند كه با لباده آنان «سِت» باشد؛ بهترين لباده در شهر قم، ششصد هزار ريال، معادل هفتاد دلار، قيمت دارد.

عبا، گرانقيمت‌ترين بخش خارجي لباس است كه بهاي آن از 50 تا 1000 دلار مي‌تواند باشد. اين نوع عبا كه در سابق از از نجف وارد مي‌شد، امروزه از هونگ کونگ و کره وارد می شود و انواع فراوان دارد؛ از لی و رانگلر گرفته تا عبای مانتيگل و مری لند.

اجبار و الزام به خوش‌‌پوش بودن، راحت بودن و پيشرفته بودن، بسياري از روحانيون را به اين سمت تحريك كرده كه از قواعد رايج و سنتي سر باز زنند. براي مثال؛ استفاده از ساعت‌هاي مچي، جويدن آدامس، نوشيدن پپسی، وبلاگ نويسی و داشتن pc قبلا كم بود، اما اين روزها به امري عادي تبديل شده است.

نويسنده مقاله مي‌گويد: برخي روحانيون به طور محرمانه اين موضوع را با ما در ميان گذاشتند كه وقتي به شهرهاي بزرگ ايران سفر مي‌كنند يا در حال انجام وظيفه ديني نيستند، لباس‌هاي معمولي مي‌پوشند، چون رفت‌وآمد براي آنان آسان‌تر شده و مردم نيز به خاطر برخي مشكلات اقتصادي و سياسي كشور، به آنها بي‌احترامي نمي‌كنند. اخيراً هم در ميان طلاب جوان باب شده است که گوشها و بينی هايشان را سوراخ می کنند و حلقه در آنها می اندازند و تی شرتهای بسيار فانکی به تن می کنند.

آقای خاتمی در پايان به خبرنگار گفت که من در سفر آخرم به خارجه، يک رايانه هم خريدم. همان که شماها به آن pc می گوييد. واقعاً هم چه اسم با مسمايی برآن گذاشته ايد. من که از کارکردن آن سردرنمی آورم و واقعاً به پيسی افتاده ام.


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر