DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۴


رئيس جمهور تازه کيست و از کجا آمده است؟ 


محمود احمدی نژاد از قعر زباله دان تاريخ می آيد. زباله دان تاريخ آنجاست که قربانيان
بيدادگری و فساد و روز و ستم بدان ريخته می شوند تا از ديد رس ديگران بدور باشند. اين قربانيان در آنجا، دور از چشم ظاهر بين سواران و سوارکاران سياسی و اقتصادی، می مانند ومی گندند و می پوسند و فسيل می شوند و زمينه رويش قارچهای سمی ای را فراهم می کنند که نمونه بارزش همين رئيس جمهور منتخب است. موجوداتی ناميزان و تند مزاج و تلخ جان و ددمنش و درنده خو که تنها با خشم و خون و خشونت به هيجان می آيند. اين ها ميوه های باغ بيداد و ناهماينديهای اجتماعی هستند. مردان و زنانی که در طول زندگی خود درهرکجا که بوده اند، انگار نبوده اند و هميشه و در همه جا هيچ پنداشته شده اند و بقول معروف هيچ کس محل ِ سگ هم به آنها نگذاشته است. کسانی که هرگز سهمی از فرصتهای اجتماعی نداشته اند. اينان به ناگزير ويرانگر خشک و تر می شوند و دين و دل در گرو مرادی می نهند که بهبود جهان و رستگاری قوم و يا امت خود را در ويران سازی دستاوردهای انسانی که وانهاد هزاره های صبر و ستيز تاريخ بشر است، می داند. ببينيد اين ها چه دشمنی سرسختانه ای با همه پديده های مدرن و هرآنچه که امروزه نياز هرجامعه پنداشته می شود دارند. دموکراسی، حقوق بشر، آزادی انديشه وبيان، آزادی زنان، شادمانی و خويشخوشخواهی. با همه اينها مخالفند. چرا؟ برای اين که همه اين ها را مولفه های فرهنگی می دانند که آنان را از شرکت در ريخت وپاش و زندگی مصرفی زمان شاه محروم کرده بود. از اينرو خشک و تر را با هم می سوزانند و ادبيات ارزشی امروزيان را مايه فساد می دانند.

بله. آقای احمدی نژاد در عصر حجر در زباله دان تارپخ بدنيا آمد. پدرش نفس کِشی لولنده بود که او را در اوان جوانی به فرزندی ابولهول در آورد. البته خودش که در نياورد بلکه اين ماجرا خودبخود، دور از چشم ِ رقيب ستيز شعبانعلی بی مخ صورت گرفت. بيچاره پدرروح اش هم از اين جريان خبرنداشت. بی توجهی مادر و امر و نهی ها و مزاحمت های بی مورد او نيز باعث شده بود که احمدی نژاد از اوان جوانی آرزو داشت که روزی بتواند حسابی مام وطن را بگايد. امروز همان روزاست.

او درکودکی روحيه ای ارزشی، ارتشی ، ورزشی داشت. يکی ازبازيهای مورد علاقه اش اين بود که کبوتری را با دست خودش خفه می کرد و سپس لب برنوکش می گذاشت و بادش می کرد و سپس تر آن را مثل توپ به هوا می پراند تا در هوای او پرواز کند. اما هيچ گاه در اين کارموفق نشد و نتوانست کبوتری را آن گونه به پرواز در آورد. وی بعد از هر شکست با خود می گفت که: " روزی ما کبوترها يمان را پرواز خواهيم داد." امروز همان روز است.

رئيس جمهور منتخب حزب الله، فارغ التحصيل ِ دانشگاه تُره بُره در افغانستان است و زير نظر استادانی چون ملاعمر و بن لادن و همفکران وطنی آنها تلمذ کرده است. زير بنای فکری او دستکار همشهريانی چون آل احمد و شريعتی است. ايشان استعداد عجيبی دارد و خيلی راحت می توانست مجاهد خلق بشود و يا فالانژی در لبنان و يا بمبنده ای در فلسطين و يا چاقو کشی در ايران. اين آخری را می گويند بوده است. وی در جوانی هميشه فکر می کرد اين "چاقوی ضامن دار"، چه اسم بی مسمايی است. چه ضمانتی؟ چه کسی ضمانت کارکردش را برعهده می گيرد؟ هميشه هم دلش می خواست روزی برسد که اين ضمانت جنبه قانونی بخود گيرد. امروز همان روز است.

اين که احمدی نژاد ايران را به کجا خواهد برد، موضوعی است که خودش هم اطلاع درستی از آن ندارد. فعلاً آمده بود که رئيس جمهور بشود، که شد. باقی اش ديگر می ماند برای بعد. تا خدا چه بخواهد. تا اينجاش که بد نبوده است. می گويند که مستمع صاحب سخن را برسرِ نطق آورد. خيلی از ژست های ايشان هم همين طوری فی البداهه شکل گرفته است. مجلس می طلبيده است. ترس اش از روزی است که مردم دريابند که شوخی های ايشان برای مردم جدی گران تمام می شود. شوخی با آمريکا، شوخی با اقتصاد ايران، شوخی با معاهدات و نورمهای بين المللی، شوخی با آبروی ايرانی، شوخی با حقوق بشر و آزادی زنان و......

ترس اش از روزی است که مردم به اين چوپان دروغگو بگويند که هم ما اين داستان را در کتاب دوم دبستان خوانده ايم. امروز همان روز است


ارسال یک نظر
Comments:
Ba arz salam kooshan.
 
ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر