DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۷


اخــبار حـوزه و دانشــــگاه 


2 لت اهمدی نجات
2لت علم است و سوات


اين شعار دانشجويان بسيجی رشته زبان و ادبيات فارسی، در تظاهرات امروز آنان بود که در کوی دانشگاه در دفاع از رئيس جمهور مکتبی، برادر دکتر احمدی نژاد برگزار گرديد. اين تظاهرات که در پاسخ به اظهار آمادگی خاتمی برای شرکت در انتخابات آينده برگزار شده بود، مورد استقبال امت هميشه در صحنه واقع گرديد. يکی از دانشجويان بسيجی که مسلط به زبان خارجی بود، در اين همايش عبادی-سياسی در مقابل تلويزيون فارسی بی بی سی اظهار داشت که ايناف ايز ايناف! يعنی که اگر خاتمی ايندفعه پاشو از گليمش درازتر کنه، خوارشو.......

خبرنگار بی بی سی گفت که اون بيچاره که خوار.....هست.

حاضران در مقابل اين "کامنت" بجای خبرنگار بی بی سی با شعار؛

بی سی، بی بی سی
فارسی يا انگليسی،

با سلام و صلوات از خبرنگار نامبرده تقدير کردند و هرچه فحش و فضيحت بود به صدای آمريکا و ديگر رسانه های استکباری دادند.

اين تظاهرات مقارن با نماز دشمن شکن جمعه با شعار؛

ای رهـــــبر ازيــزم
بگو طا خون بريضم

که برروی پلاکاردهای بزرگ نوشته شده بود، خاتمه يافت.


ارسال یک نظر

شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۷


امام زمان در لندن ظهور کرد..... تکبير 


شاه آمد و ماه آمد
خورشيد ز راه آمد
با جت ز سوی لندن
خوش از ته چاه آمد!

بالاخره آمد. امام زمان را می گويم. حضرت در اولين جمعه همين ماه در لندن ظهور کرد و چشم مردم شهيد پرور لندن را به جمال ِ بی مثال خودش منور فرمود. بفرما، اين هم عکسش. مثل شاخ شمشاد، به کوری چشم کفار و اجانب و ضد انقلاب نشسته است و بروبر همه را نگاه می کند. سطر اول تابلوی بالای سرش هم نوشته است؛ " الداعی الاجل سيدنا محمد برهان الدين، امام زمان. "

تکبير.

البته قرار بود که از ته چاه جمکران بيرون بيايد اما انگار مصلحت نبود که حضرت بيش از اين در آنچاه بماند. خُب، بن لادن هم يک روزی در غاز زندگی می کرد. آنوقت امام رافضيان در آن چاه نمور؟ نه، درست نبود. اما چرا ظهور در لندن؟ نکند می خواهيد بگوييد که اينم نعوذ بالله کار انگليسيهاست! اگر عقيده تان اين است، با تمام احترامات فائقه ای که برايتان قائلم، دعا می کنم که خدا رويتان را سياه کند. خُب، لابد مصلحت الهی در کار بود ه است. البته جای تعجب که ندارد. دارلبلد ِ لندن از دير باز دارالعلما بوده است و چه علمای اعلامی که حتی برای عمل بواسير هم که شده، به اين شهر سفر نکرده اند. همين آيت الله سيستانی آخرينشان بود. اصلاٌ چرا راه دور برويم؟ مگر آقای خاتمی خودمان به تازگی به آمريکا نرفت؟

آمده است تا جهان را پر از عدل و داد کند. آمده است تا گرگ و ميش با هم چرا کنند. البته قرار بود سينمای فردين و بطری های پپسی را هم به تساوی بين مردم تقسيم کند، اما گويا هم اموال مرحوم فردين و هم کارخانه پپسی در مصادره بنياد مستضعفان است و فعلاً چون ورشکسته است، نمی شود آن را تقسيم کرد. البته قرار بود وقتی که می آيد کُلی بزن و بکُش راه بيندازد و دمار از روزگار کفار در بياورد، اما گويا از بزن بزن خبری نيست! بعضی از مومنينی که اين روزها فوج فوج خدمت آقا می رسند، دلسرد برمی گردند. چندی تايی می گفتد که ما يواشکی با خودمان چاقو و پنجه بوکس و پاشنه کش هم برده بوديم که اگر حضرت فی البداهه حکم جهاد بدهد، دست بکار بشيم، اما ديديم که نه خير، ايشان نه تنها قصد کُشت و کشتار ندارد، بلکه خيلی هم از لند ن خوشش آمده است و بر تخت امامت تکيه زده است و بالای سرش هم نوشته است که؛ " اينجا مثل خونه خودمه." الله اگبر! آخه چه مصلحتی می تواند در کار باشد. چرا حضرت عتبات عاليات را ول کرده است و به در بلاد کفر ظهور کرده است؟ خدا داناست.

البته شايد حضرت هم مثل امت خودش، از کشورهای اسلامی دل بريده است و اول می خواهد اروپا را پر از عدل و داد کند؟ شايد. شايد هم برای عمل جراجی آمده است؟ خدا نکند. نه.
من حدس می زنم که جواب جلوی رويمان است. يکبار ديگر خوب به تمثال بی مثالش نگاه کنيد. زير پايش چند تا شال مخمل آويخنه اند. اين يعنی چه؟ انقلاب مخملين. حضرت آمده است تا انقلاب مخملين اسلامی از دل اروپا راه بيندازد. الله اکبر. بعضی ها اين مسئله را درباره سفر خاتمی به امريکا می گفتند. اما نه، کسی خاتمی را داخل آدم نمی داند. اين کار خود آقاست.

تکبير.


ارسال یک نظر

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۸۷


حـرف حســـاب 


تا زمانی که غربيها مدارک دکترای جعلی به وزرای ما می اندازند، حکومت ما هم حق دارد که دلار جعلی چاپ کند و به آنها بيندازد.


ارسال یک نظر

پنجشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۷


دکترها و مهندس های ادبيات فارسی 


بتازگی يک دانشمند اسلامی روشن کرده است که عشقاق تاريخی ما مانند خسرو و شيرين، وامق و عذرا، ليلی و مجنون و صمد و ليلا، تنها عاشق پيشه و الکی خوش نبوده اند و از شخصيت های برجسته سکولار در دوران خود بوده اند و کلی آبرو برای ما ملت حفظ می کرده اند. اين دانشمند فرزانه، دکتر حسن تاجبخش نام دارد که گويا در ظاهراً دامپزشک است اما براساس نوشته هايش بايد او را؛ "علامه پزشک الاسلام" ناميد، وی به تازگی در مقاله ای در مجله "گزارش ميراث" ادعا کرده است که براستی هنر نزد ايرانيان است و بس. ايشان براساس متون کهن و منابع تاريخی که پژوهيده اند، ادعا کرده اند که مدرنيزم ريشه ای ايرانی دارد و خارجی ها ول معطلند.

براساس پژوهشهای این استاد درجه يک اسلامی، فرهاد، که در ادبيات فارسی به عاشق پيشگی شهرت دارد، در واقع مهندس بوده است و نخستين سيستم شيررسانی درون- شهری را پايه گذاری کرده است، البته به عشق شيرين. براساس اين تحقيقات، مهندس فرهاد شيررسان، در اوقات فراغت به کوهکنی و عاشق بازی می پرداخته است اما کاراصلی اش مهندسی بوده است. نامبرده در يک گاردن پارتی که آن نيز اختراع ايرانيان است اما به اسم خارجی ها ثبت شده، با دکتر شيرين خوشگل نژاد آشنا می شود و يک دل نه صد دل عاشق دکتر می شود و سر به صحرا می گذارد. مهندس شيررسان چند بار پيشنهاد صيغه شدن به دکترخوشگل نژاد می دهد که با پاسخ منفی وی روبرو می شود. درپی اين ناکامی وی بار ديگر سربه صحرا می گذارد و به عنوان شهيد مفقود به قلب تاريخ می پيوندد.

براساس تحقيقات دکتر پزشک الاسلام همه نام آوران ادبيات کهن ما دارای مدارک دکترا از دانشگاه های مشهوری مانند دانشگاه گندی شاپورو دانشگاه آپادانا و يا نظاميه بغداد بوده‏اند. (البته خدا رحم کرد که اين بزرگان از دانشگاه آکسفورد مدرک نگرفته بودند وگرنه مجبور می بوديم که استيضاحشان کنيم.) حتی کريم شيراه ای هم که به گواهی تاريخ داخل آدم نيست، دارای مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه شيراز در رشته ارتباط شيره و مزه - ترکمانی در روزگار باستان بوده است.

براساس تحقيقات اخير، دکتر ليلی مجنون خواه استاد روانپزشکی در دانشکاه مکران که امروزه به کرمان مشهور است، بوده است و در تراپی های هفتگی خود عاشق مريضی بنام غلامرضا چارده معصومی که با نام "مجنون" در کافه های لاله زار در آن دوره تخلص می کرده، شده است وماجرای اين عشق آتشين را به روزنامه نگاری بنام نظامی فروخته است.

در اين راستا بايد از کسانی مانند؛ دکتر وامق عذرا خواه، مهندس ويس يک دل نه صد دل، دکتر حافظ رندی نژاد ( متاسفانه معتاد به الکل) و حجه الاسلام دکتر سعدی شيرازی و پروفسور بازنشسته فردوسی طوسی نيز ياد کرد. براساس تحقيقات اخير، حجه الاسلام دکتر سعدی، مخترع فالوده شيرازی است و دکتر حافظ، مسئول حفاظت آثار باستانی بوده است و بهمين جهت هم در غزل های خود به دفعات از خرابات ياد می کند، چرا که وی مسئول همه خرابه کهنه های اين مملکت بوده و دلش نمی خواسته است که جوانها در آن خرابه ها دست به اعمال خلاف عفت بزنند. ما از خداوند تبارک علّو درجات برای ارواح پرفتوح اين دکترها و مهندسها آرزومنديم و زيارت خانه خدا را برای وراث آنان از رهبر معظم انقلاب درخواست می نماييم.
ما در اين رسانه عقيدتی-سياسی-ملی-مذهبی، از خانواده های مرحومان حافظ، سعدی، نظامی و فردوسی خواهشمنديم که هرچه زودتر مراتب را به دفتر رهبری ابلاغ نمايند. والسلام علی من البتع الهدی ( معنی ش نمی دونم چيه).
آمين، يا رب العالمين. َ


ارسال یک نظر

حرف حساب 


تا زمانی که غربيها مدارک دکترای جعلی به وزرای ما می اندازند، حکومت ما هم حق دارد که دلار جعلی چاپ کند و به آنها بيندازد.


ارسال یک نظر

چهارشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۷


مـــــا و او با مــــا 


خدا با ماست
علی با ماست
امام با ماست
او با ماست
با اينهمه، ماست ساده خيلی گران است.

نتيجه انتخابات امريکا واکنش های زيادی را در ميان ايرانيان برانگيخته است. برخی براين باورند که پيروزی برادر برکت حسين ابوماء معروف به "او باماست"، کار خداست. نامبرده عامل نفوذی حضرت قايم*، در آمريکای جهانخوار است. وی مامور شده است تا مظاهر کفر را ريشه کن کند. مثلاً استکبار امريکا را به استيک بار امريکا تبديل کند به کشورهای ديگر صادر کند و از شيکاگو، شيکاگوهردشت بسازد و مردم لاس وگاس را هم براه راست هدايت کند.

می گويند خداوند اين آخری ها هاله ای از نور دور سر برادر ابوماء تعبيه کرده بود و کاسه کوری جلوی چشم امريکايیها گذاشت تا نديده و نسنجيده به اين برادر رای بدهند و چنان بشود که شد. نه بگير و ببندی، نه گروه فشاری، نه تظاهراتی. از ميان اين همه کافر و مسيحی و يهودی، حتی جيک يک نفرهم در نيامد. اگر اين معجزه نيست، پس چيست؟ من عقيده دارم که اين کاسه هنوز هم جلوی چشم آنهاست، چرا که از اسمش معلوم است که او باماست، ولی این خارجی ها که اين را نمی فهمند و هی با خودشان می گويند؛ چه اسم نچسب و عجيبی!؟

بعضی ديگر از هموطنان می گويند که؛ ای بابا، چه ساده ای. اين کار، کار انگليسهاست. اين فلان فلان شده ها، مثل هميشه مردم دنيا را مچل کرده اند. اين بابا، ( يعنی اوباما)، اصلش از کشور کنياست. کشوری که سالهای سال مستعمره انگليس بوده است. چرا يک ويتنامی برنده نشد؟ بله؟ يا مثلاً يک برزيلی؟ اين چيزا در سياست اتفاقی که نيست. خودشان آورده اندش، خودشان هم می برندش. اين اسم را هم برايش گذاشته اند که ما ايرانيها را گول بزنند که خيال کنيم اوباماست. نه جانم، ما ديگه از اين گولها نمی خوريم. او با خود شماهاست، نه با ما. مردم فريبی هم حد و اندازه دارد. می گويند؛ بله، اين انگليسیها هميشه يک کاسه ای زير نيم کاسه شان دارند. حالا با اين کار چه پولتيکی می خواهند بزنند، خدا عالم است.

يکی از ناظران سياسی اين گروه در پاسخ به اين پرسش که؛ " شما بر چه اساسی رئيس جمهور امريکا را انگليسی می دانيد؟" گفت؛ يکی از اساسش اين است که او با آن که اهل آفريقاست، زبان انگليسی را مثل خود انگلیسيها حرف می زند و در عوض اصلاً آفريقايی بلد نيست. چه مدرکی از اين بالاتر!؟ حالا که صحبت از مدرک شد اين را هم بگويم که به احتمال خيلی زياد مدرک اين بابا هم قلابيه و بلاخره يک روزی افتضاحش خواهند کرد. معمولاً دمب اين جور مدارک هم به انگليس وصله. البته به ما چه؟ اگه اعليحضرت فقيد زنده بودند هرگز اين گونه الم شنگه ها در دنيا بپا نمی شد.
عده ای هم در ايران شايع کرده اند که پرزيدنت اوباما قرار است که آب و گاز و برق را در امريکا مجانی کند و پول نفت را ميان مردم تقسيم کند. می گويند والا تا اينجاش که خيلی آدم خوبی بوده و گفته هرکس هرچی بخواد بهش می دم. انگار می خواهد که اين ستمی را که آن پدر و پسر ( بوشيها) در چند سال گذشته بر مردم آمريکا روا داشتند جبران کند و به خانواده های شهيدان امريکايی در افغانستان و عراق هر ماه يک حلب روغن و يک کيسه برنج امريکايی بدهد. واقعاً که! ببين وضع مردم امريکا هم داره از وضع ما بهتر می شه. يه روزی روسای جمهورامريکا هر روز و شب موس موسه می کردند که با ايران دوست بشن و خودشون را به ما نزديکتر کنند. اما حکومتی ها تکرار می کردند که؛ " امريکا هيچ غلطی نمی تواند بکند." حالا انگار وضع داره طوری ميشه که ما هيچ غلطی نتونيم بکنيم.
.............................
* بله، قايم درست است چون حضرت هزار و اندی سال است که قايم شده است.اين را می نويسم که فکر نکنيد که فلانی بی سوات است.


ارسال یک نظر

جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۷



رفيوجى را پرسيدند كه از اين همه ارز كه دولت را از فروش نفت و گاز و فرش و پسته و آهن و كاشى و كفش ملى حاصل آيد، ملت را
چه نايل آيد

گفت: ارز معذرت


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر