DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۸۷


تفاوت قضيه 


(نامه ای از ايران)

عزيزک با با، نمی دانی که چقدر دلم برايت تنگ شده است. خدا خودش به من صبر بدهد و به تو توقيق که درس ات را تمام کنی و به و طن برگردی و به آب و خاک خودت خدمت کنی. عزيز دلبندم. شنيده ام که در آنجاها فراری ها و کمونيستها نهايت کوشش خود را می کنند تا جوانانی مانند تو را به دام بياندازند و از راه بدر کنند. باز هم به تو توصيه توصيه توصيه اکيد می کنم که مبادا بدام آنها بيافتی و گول اين بی وطن ها را بخوری. اين ها هرروزى يك الم شنگه اى بدستور امپرياليست ها و صهيونيست هاى جهانى بپا مى كنند. به تازگى هم شنيده ام كه صحبت از رفراندوم راه انده اخته اند تا ناموس ما را بباد دهند. من خودم دانشگاه رفته ام و از چاله چوله هايی که سر راه هر داشجومی تواند باشد با اطلاعم. تو خوب می دانی که پدرت نه اهل سياست است و نون خور دولت . من می گويم که هر يک از ما بايد به اندازه وسعش به کشور خود خدمت کند. من هم همانطوری که می دانی پس از بازگشت از جبهه تا کنون وظيفه خود را مسجد سازی برای هم وطنانم می دانم و بحمدالله در اين راه هم موفق بوده ام. هم خودم لقمه نانی دست و پا می کنم و هم جند تا بنا و سرکارگر و کارکر ساختمانی را به نون و نوا می رسانم. کار هم کار عمرانی است و مملکت را آباد می کند. هم خدا راضی می شود و هم بنده خدا. تا حالا هم بد نبوده است به حمدالله تا کنون بيش از دويست مسجد برای وزارت ارشاد در اطراف و اکناف کشور ساخته ام.

فکر نکن اين حرفهايی که در خارج درباره مملکت می گويند درست است، نه. من در سفر اخيرم به دوبی فهميدم که ما هم در ايران چيزی از اروپايی ها کمتر نداريم. خانه ويلايی با استخر و جاگوزی و همه آنجه که يک خانواده حسابی بايد داشته باشد. باغ در کرج، چند باب مغازه در گوشه و کنار تهران, چند قطعه زمين در رامسر. شکر خدا من و مادرت هم تا به امروز چار بار به خانه خدا مشرف شده ايم و هر به شش ماه يکبار هم برای خريد به دوبی می رويم. امسال هم اگز خدا قستمت کند می خواهيم با تور برويم به کشورهای خاور دور. هر كه را هم كه ما مى شناسيم همين طور است از حاج آقا سلامتى تاجر بگير تا بقيه. مگر اروپاييها چه دارند که ما نداريم

با با جان، يک قطعه زمين صد حريبی برای تو در اطراف کيانشهر کنار گذاشته ام که انشاالله وقتى كه برگشتی هر چه دلت خواست بسازی. اين اراجيفی که درباره ايران می گويند همه دروغ است. ما که تا حالا نديده ايم. همه دوستان ما هم همه زمين دارند و تو کار ساختمان. بگذار برات بگويم که به گمان من وضع هرگز از اين بهتر نبوده است. من سرد و گرم روزگار را چشيده ام. هم ديروز را ديده ام و هم امروز. بگذار برايت مقايسه ای از ديروز و امروز بکنم. مادرخدا بيامرز من از لاغری و کم غذايی مرد و مادر تو امروز ماشاالله آنقدر چاق شده است که چند روز پيش به او گفتم که اگه اينطوری ادامه بدهی از زور پرخوری خواهی مرد. تفاوت قضيه اين است و اين را خارجى ها نمى تواتند ببينند

چشمت روشن. همين حالا كه اين نامه را مى نويسم، از خانه صديقه و اينا زنگ زدند كه عمو هم از سفر حج بسلامتى برگشته است. خدا انشاالله كه اين سفر را قسمت تو هم خواهد كرد

خواهش می کنم که همه حواس ات را صرف درس و مشق ات کن تا در دنيا و آخرت سعادتمند بشوی

يا على


ارسال یک نظر

چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۷



آورده اند كه چون رفيوجى در سير انفس و آفاق سر از برلن آباد درآورد، مر او را پرسيدند كه: از گوشه هاى گيتى در اين راه كه از ارض قدس تا ارض روم گذشتى، كدام يك دلنشين تر يافتى

گفت: ارز معذرت

***


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر