DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۵


نامه ای دیگر به رئیس جمهور امریکا 


آقای جورج بوش- رییس جمهور حکومت آمریکا

آقا تو را خدا، نکند یک وقت به سرت بزند و گول دروغ و دلنگهایی را که این پسره در آن نامه نوشته است بخوری و مسلمان شوی ها. درست است که جمهوری اسلامی به هر امریکایی که مسلمان شود، پول و خانه و زن و امکانات می دهد و دستش را هم در هیات فدائیان رهبر، شعبه نیویورک بکار بند می کند. این هم درست است که هر تازه مسلمان آمریکایی که سجل اسلامی خود را به مُهر آستانه مبارکه امام خمینی مهمور کند، تابعیت افتخاری ایران نصیبش می شود و از دادن هرگونه مالیات و عوارض گمرکی معاف خواهد بود و مادام العمر از دفتر امام، سهم الورود می گیرد. همه اینها درست است، اما این یک روی این سکه است.

آقای رئیس جمهور، اجازه بدهید که من روی دیگر این سکه هم به شما نشان بدهم. اولندش که هر نامسلمانی به محض ورود به اسلام، اول باید چیزش را..... چه جوری بگویم که شما هم متوجه بشوید،....... چیزش را بُرید. این سنت پیامبر است و استثنا هم ندارد. من از شما می پرسم ایا شما آمادگی لازم را برای چنین عملی دارید؟ یعنی واقعاً می توانید از...چیزتان بگذرید. ( توی پرانتز برای مترجم محترم کاخ سفید باید توضیح بدهم که منظورم از چیز، پنیر نیست. خواهشمند م این کلمه را با احساس و احتیاط ترجمه بفرمایید. منظور همان چیزیست که در هنگام ختنه می بُرند که لابد مال ِخود شما را هم انشاالله که ...بله. ) کجا بودیم. بله، چنین عملی شوخی نیست. گفتنش آسان است اما چنان سوز و سازی دارد که نگو و نپرس. باور بفرمایید من از روی تجربه می گویم، سوزش این عمل از سوزش هرجای دیگر ِآدم، سوزناک تر است. و تازه... این اول کار است. وانگهی، چنین عملی برای رئیس جمهوری که ظاهراً کشور را با چیزش اداره می کند، چقدر اُفت خواهد داشت، گیرم که مونا لوئینسکی ای هم در کار نباشد.

دومندش، من از شما می پرسم؛ آیا بُریدن چیز آدم بی گناهی مثل من و شما، شکنجه محسوب نمی شود؟ آیا این یک عمل تروریستی نیست که ناموس مردم را هدف گرفته است. نکند شما که این همه به ناموس مردم در عراق و افغانستان و فلسطین احترام می گذارید، خدا نکرده اجازه بدهید، این بلا را سرتان بیاورند. خدا می داند من از روی دلسوزی می گویم و مصلحت شما را می خواهم والا که از ما دیگر گذشته است و کاریست که شده است. بقول شاعرایرانی که می گوید؛ کاریست گذشته ست، صبویی ست شکسته ست.

آقای رئیس جمهور، عالیجناب،

رفتار ِ این صنف ِ نعّال با تازه مسلمانان اروپایی، وجهه های دیگری هم دارد که سربازان امریکایی درزندانهای عراق و یا در بازداشتگاه گوانتانا هم از انجامش شرم خواهند داشت. من در این مورد فقط برایتان یک مثال می زنم که تو خود Use your imagination . چند سال پیش موسیو گواد، رایزن فرهنگی سفارت فرانسه در ایران مسلمان شد. اولش طبق معمول ختنه اش کردند. البته کلی هم بالاش بردند و به دستور رهبر او را با تور دیپلماتیک به مکه فرستادند. در سفری هم که به قم داشت، هر عالمی به رسم یادبود، انعامی عالی به او داد؛ یکی انگشتری عقیق یمانی منسوب به شیخ شوشتری را در انگشت موسیو گواد کرد، دیکری یک تسبیج عالی شاه مقصودی را که از موزه امام رضا برداشته بود به او داد. خلاصه موسیو دست خالی به قم رفت و با یک کمپرسی پُر از عبا و جانماز و تسبیح و منقل و قبله نما و قُربند و اشیاء نفیس دیگر به تهران بازگشت و علاوه براین غنایم، تا چند هفته هم توپ ِ توپ بود. بعد هم شد رفیق گرمابه و گلستان علمای اعلام و حجج ِ اسلام. کمترین رفیقش، امام جمعه نیاوران بود که آنقدر با موسیو گواد صمیمی و خصوصی شده بود که او را، " موسی، بر وزن پوسی" صدا می زد. اما آخرش، معلوم نشد چه بلایی سرش آمد که مردم، موسیو گواد را، " موسیو گشاد" می خواندند. گویا این اواخر خیلی گشاد گشاد راه می رفت. خلاصه، آخر و عاقبت نشست و برخاست با اینها همین است. مباد که انجزه گویان از کپیتال هیل راه جمکران گیرید. چشم امید بسیاری از روزنامه نگاران و اپوریسیون کشور ما به شماست که به کشور ما حمله کنید و ایران را با داد و بیداد پراز عدل و داد کنید. اما انگار شما هم دست به قلمتان چندان بهتر از آن چاه نشین جمکران نیست. این همه این بیچاره ها حاجتنامه فرستاده اند. آنهم بی ریا و دور از چشم خلق. دریغ از دو کلمه جواب. لااقل آن حضرت جمکرانی، با بعضی ازعلمای بزرگ رفت و آمد دارد. البته می دانم که شما هم رفت و آمدتان با علمای اعلام بد نیست. ترس من هم از این است که آن نشست و برخاست ها و این نامه باعث شود که خدای نکرده.......شما هم.... این را هم بگویم که بعضی از سران اپوزیسیون و تلویزیون، الکی چو انداخته اند که گوش فلانی با ماست. این خبر تا چه حد صحت دارد؟ بله؟


آقای رئیس جمهور،

من طبق وظیفه انسانی ای که دارم، به شما هشدار می دهم که در این مورد با دقت عمل کنید. البته همین که تا حالا جواب نامه این پسره را نداده اید، خودش نشان از این دارد که شما ازعمق فاجعه آگاهید. آفرین برشما. من همیشه از شما پیش دیگران دفاع کرده ام و گفته ام که: بله، ظاهراً شاید. ....ولی فلانی - یعنی شما - اصلاً خفن نیست. شک ندارم که اگر امروز شاه خدا بیامرز زنده بود، شما تا حالا چند بار مراتب ارادتتان را به ما ابراز داشته بودید و بلعکس. حتماً امروز میدان شوش شده بود؛ "میدان بوش". حتی شاید به شوشتر می گفتیم بوشتر. تا حالا چندین کتاب هم در باره سلسله جلیله بوشیه در ایران چاپ شده بود با عناوینی چون؛ " این پدر و پسر" یعنی شما و پدرتان بوش بزرگ، " بوش بزرگ و بوش کوچک".
کسی چه داند!؟ شاید هم اصلاً اوضاع جهان اینقدر گند نمی بود که بوش دربیاید.


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر