DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۴


حکـــايت 


آورده اند که شبی شاعری روده دراز، کم روی ساده ای را در کمند شعر خود گرفتارکرد و از شام تا بام، با قصيده و غزل و بحر طويل، اعصاب او را خش خشی و خط خطی کرد. پگاهان که شاعر خميازه و دهان- دره هماره مهمان بديد، گفت:

- خسته شدی، هان؟ انگار با شعر ميونه ای نداری
- اختيار دارين. خيلی هم لذت می برم. اتفاقاً من غزلهای هادی صداقت را خيلی دوس دارم.
- هادی صداقت؟..کدوم هادی؟
- همون که تو لندن زد يه نفر رو کشت.

شاعر از اين آدرس دانستی که منظور صادق هدايت بودی. پس در دم دفتر ببست و خود و مهمان خويش و هر چه ايرانی ِ شعر دوست بودی را در دل ملامت کرد و هزار لعنت فرستاد.


ارسال یک نظر

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴


اگه اعليحضرت زنده بودند..... 


اگه اعليحضرت زنده بودند، المپيک هر سال در کشور خود ما برگزار می شد و کنفرانس سران هم همين طور. بی شک سران گروه يک به اضافه هشت (اعليحضرت و بقيه سران)، با خوردن چلو کباب و يک سيخ گوجه اضافی و ماست و موسيرو مخلفات ديگرش مانند يک پارچ دوغ و اينها، زودتر به توافق می رسيدند تا با خوردن غذاهای تهوع آور انگليسی. شايد اصلاً اعليحضرت با آن مناعت طبعی که داشتند، با شنيدن مشکل کم آبی در آفريقا، دستور می فرمودند که از طرف دولت شاهنشاهی، دوغ آبعلی و آب زرشک و سکنجه-بين به مردم آن قاره داده شود که از آب خوردن خيلی بهتراست وصفرا بُر هم هست.

در ضمن اعليحضرت، البراده ای را هم به کنفرانس سران هشت دعوت می کردند تا پيزُر بارش کنند و موافقت او را برای ساختن يک بمب اتمی شاهنشاهی بگيرند. شايد هم اگه اعليحضرت زنده بودند، اوراينوم ما ملت اين قدر ضعيف نمی شد که احتياجی به غنی کردن داشته باشد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خيابان شهيد شباک امروز خيابان شيراک بود و ميدان شوش، ميدان بوش و سه راه تاجر می شد چارراه تاچر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، همه مردم هم مثل سابق سرجای خودشون نشسته بودند و اين بلبشو و بلوا در کشور برپا نمی شد و ملی گراها و جمهوری خواهان و کمونيستها و مذهبيون، همه در پشت درهای بسته در اوين با هم مشکلاتشان را حل می کردند. در ضمن آقای هخا هم بجای اين که از آمريکا به ايران بيايد، با حکم حکومتی از ايران به آمريکا می رفت تا به ارشاد مردم آن خطه بپردازد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خامنه ای به احتمال زياد يا گورشو از اين کشور گم می کرد، يا اگه نمی کرد، براش پيدا می کردند و می خوابوندندش توش و يا هم امروز سرگورِ کس ديگری مشغول فاتحه خواندن و گدايی کردن بود. اين پسره اکبيری دهاتی هم گل زيادتر از دهنش نمی خورد و هوس رياست و سياست به سرش نمی زد و الان فراش مدرسه 4 آبان در شهباز جنوبی بود. در مورد ِ مسئله رهبری، شايد خود اعليحضرت شخصاً مسئله رهبری جهان تشيع را - با توجه به حساسيت موضوع - بدست می گرفتند واگر هم که صلاح نبود، جمشيد آموزگار را می کردند فقيه عاليقدر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خيابان شهيد شباک امروز خيابان شيراک بود و ميدان شوش، ميدان بوش و سه راه تاجر می شد سه راه تاچر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، ملا عمر يا رئيس حوزه علميه هرات بود و هرسال در عيد قربان پيام تبريکی از دربار همايونی دريافت می کرد و يا در خيابان ناصر خسرو محضر دار می شد. بن لادن هم زير سايه شعبان بی مخ، باشگاه تن پروری لادن را اداره می کرد. ژنرال پينوشه هم مهمان افتخاری اعليحضرت می بود و تا اطلاع ثانوی در کاخ مرواريد زندگی می کرد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، اول پيشنهاد می کردند که از تجربيات سعيد حجاريان در ساواک استفاده بهينه بشود و در ضمن رياست اداره امور ناکاره ها هم به او داده شود. همچنين دستور صادر می فرمودند که از منتظری دلجويی شود و مقام رهبری شيعيان جهان به او عطيه شود. به شيرين عبادی هم يک پيکان نو هديه می دادند و حقوق و مقرری برایش تعيين می کردند. همچنين می فرمودند که رجوی و بنی صدر را زنده بگذاريد تا طبق معمول مزه بياندازند و مردم و حکومت را بخندانند.

اگه اعليحضرت زنده بودند، يک پدری از اينهايی که در انتخابات اخير رای دادند در می آوردند که اون سرش ناپيدا.

اگه اعليحضرت زنده بودند و می ديدند که امروز چه کسی بر تخت ايشان تکيه زده و اعليحضرت شده است...........................................................


ارسال یک نظر

سه‌شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۴


حماسه خاتميه 


بسی روضه خواندم در اين سال هشت
برای خلايق در اين پهندشت

که انشاالله امور همه
بدون هياهو و بی واهمه

خداوند عالم کند روبراه
و کفار را هم کند سربراه

که اصلاح گردد امور جهان
و دنيا دگرگون شود ناگهان

ولی خب، نشد آنچه می خواستيم
فزونتر شد آن چه که می کاستيم

هم اکنون که اين کارو ول می کنم
دارم با شما درد دل می کنم

اميد من اين بود که مرد و زن
ز پير و ز برنا همه تن به تن

همه سر به فرمان رهبر نهند
که رهبر چو گويد: "بده"، در دهند

ولی کار دنيا دگر گشته است
و بسيار هم خرتوخر گشته است

دگر گوش مردم بدهکار نيست
سخنهای ما غيرِاز آزار نيست

زمانی که من آمدم روی کار
بسی جامعه بود بی بند و بار

و بيکاری و فقر بسيار بود
چنان بود و کار ِ همه زار بود

من آنروز گفتم که اين سرزمين
شود چون گلستان اگر حکم دين

درآن هر شب و روز اجرا شود
وگرنه شب و روز دعوا شود

چو آغاز شد قتل زنچيره ای
چو يکباره شد زندگی جيره ای

من از معجزات خدا و رسول
همی گفتم و از فروع و اصول

ولی کس به حرفم توجه نکرد
نبودم کسی يار در اين نبرد

از اينرو چنان شد که اين گونه شد
وشيطان در اين کشور آبونه شد

چو بيکاری و گشنگی شد زياد
خلايق نمودند بس قال و داد

گروهی زن و مرد و دختر فروش
برفتند سوی دوبی با خروش

نمودند داد و ستد با شتاب
که صادر شود زآن طرف انقلاب

من از گفتگوی تمدن، سخن
همی راندم و از مقامات زن

کنون که روم تا نهم تاج و تخت
کنون که مرا سخت برگشته بخت

کنون با شماهستم ای زندگان
و هم با شما نيز، آينــــــدگان

مبادا که غير از محبت کنی
و پشت سر بنده غيبت کنی

که غيبت در اسلام باشد حرام
خداوند عزوجل ديم درام ...


دريغا زبذری که ما کاشتيم
چه تخمی از آن بذر برداشتيم!

هم اکنون که ديگر دم آخر است
"چه گويم که ناگفتنش بهتر است"


ارسال یک نظر

شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۴


گمشــــــــده بشــر و حقوق بشــر 


در جايی خواندم که ساليانه بيش از بيست هزار نفر با تلفن و نامه با دفتر آيت الله سيستانی
تماس می گيرند و مسائل خود را با ايشان در ميان می گذارند. اگر بپذيريم که آيت الله سيستانی بزرگترين و اعلم ترين مجتهد شيعيان است و سپس تعداد مراجعه کنندگان دفتر اين فقيه عاليقدر را با تعداد مليونها مومنی که هر روز به گوگل مراجعه می کنند مقايسه کنيم، در می يابيم که آيت الله العظمی السيد السوپر سافت گوگل ابن مگول ابن لائيک الآمريکايی، آجرالله نانهی، بزرگترين مرجع عاليقدر تمام مردم جهان است. شايع است که روزی صدها هزار نفر - بلکه بيشتر - برای پرسيدن مسائل جورواجور خدمت ايشان می رسند و هيچ کس هم دست خالی از آن درگاه باز نمی گردد و آن جناب به معنای واقعی کلمه دريای علم و معلومات است. همه اين ها در حالی است که هيچ کس تا کنون اين حضرت را نديده است و از محل اقامتشان خبری ندارد. بعضی ها می گويند که ايشان همان امام غايب هستند. جالب است بدانيد که ايشان فقط از يک سوراخ تنگ و باريک با مردم در تماسند و تنها از طريق سوراخ آن حضرت می شود باشان مراوده داشت. جريان اين جوری است که هر کس هر حاجتی دارد می نويسد و در سوراخ ايشان می گذارد و دق الباب می کند و چند لحظه بعد مرادش را می گيرد. می گويند اين همان سوراخ دعای معروف است که بشريت آن را گم کرده بود. خلاصه من يک چيزی می گويم و شما يک چيزی می شنفی. اصلاً بهتر است خودتان برويد و در اينجا آن سوراخ مربوطه را زيارت کنيدو محض نمونه حاجتی هم طلب کنيد. از همگی التماس دعا دارم.

***

از زمان پيروزی رئيس جمهورِ "منتصب"، پوشيدن يونيفورم سپوری که به مدل "سپوريک" معروف شده است، در ميان مقامات ارزشی – ارتشی مد روز شده است و مديران لايق اين قشر هر روز با اين لباس به سر کارهايشان می روند. رفتگران زحمتکش شهرداری تهران نيز که با مزد کم و کار زياد، شب و روز برای يک لقمه نان سگدو می زنند، از اين که اين اوباش ارزشی، با توهين به لباس آنان ارزش آن را در جامعه پايين آورده اند، بسيار خشمگين اند. می گويند که آخوندی در پاچنار در شب جمعه گذشته با اين يونيفورم بجای قبا و عبا بر روی منبر رفت و از امام راحل منقول کرد که گفته اند: " کاش من هم يک سپور بودم". بيچاره سپورها.

***

دکتر احمدی نژاد در نخستين سخنرانی خود به شايعاتی که درباره او ساخته اند پاسخ گفت. او در مورد حقوق بشر گفت اولاً آنهايی که به من رای داده اند – اگر واقعاً رای داده باشند - اصلاً نمی دانند حقوق بشر چيست . اين که از اين. آنهايی هم که به من رای ندادند راهم بشر نمی دانم. وی در مورد حقوق زنان گفت که من از همين جا بايد به نقض حقوق زنان در امريکا و اروپا به به دولتهای آنها اعتراض کنم. شنيده ام که در آنجاها يک چادر فروشی وجود ندارد و زنان ناچارند حتی برای خريد روبنده و مقنعه نيز به کشورهای اسلامی سفر کنند. خوب، البته اين فخر ماست ، اما بايد از حقوق آنان دفاع کرد چرا که زنان بايد آزاد باشند که در کشور مطبوع خود پارچه چادری بخرند و چارقد و مقنعه تهيه کنند. وی افزود که شنيده ام که در بعضی از اين کشورها بعضی از مردان، با آنکه زنانشان هم در خانه حاضرند، در آشپزخانه دست بکار پخت و پز می شوند. اين کار به نظر ما توهين آشکاری به مقام زن است و اينها با اين کارشان نه تنها زنان خودشان را کنف نمی کنند، بلکه مردانگی خودشان را هم زير سئوال می برند.

در رابطه با اين انهام اخير آمريکاييها رئيس جمهور ارزشی، ارتشی، ورزشی (و تازگيها نرمشی )، گفت که اولندش که من در ماجرای مقدس گروگانگيری حضور نداشتم و خيلی هم از اين بابت شرمنده ام. اگر من آنجا بودم اينها از لانه جاسوسی با پای خودشان بيرون نمی رفتند و خودم تير خلاص را به آنها می زدم. آنها که اين شايعات را می سازند، قصدشان اين است که اين سرباز کوچک ( کوتوله؟) اسلام را کنف کنند و غير مستقيم بگويند که فلانی آنجا بود و همه جاسوسان از آنجا جان سالم بدر بردند. پس ايشان شش ماه در آن لانه جاسوسی چه ..... می خورد؟


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر