DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۸۴


اگه اعليحضرت زنده بودند..... 


اگه اعليحضرت زنده بودند، المپيک هر سال در کشور خود ما برگزار می شد و کنفرانس سران هم همين طور. بی شک سران گروه يک به اضافه هشت (اعليحضرت و بقيه سران)، با خوردن چلو کباب و يک سيخ گوجه اضافی و ماست و موسيرو مخلفات ديگرش مانند يک پارچ دوغ و اينها، زودتر به توافق می رسيدند تا با خوردن غذاهای تهوع آور انگليسی. شايد اصلاً اعليحضرت با آن مناعت طبعی که داشتند، با شنيدن مشکل کم آبی در آفريقا، دستور می فرمودند که از طرف دولت شاهنشاهی، دوغ آبعلی و آب زرشک و سکنجه-بين به مردم آن قاره داده شود که از آب خوردن خيلی بهتراست وصفرا بُر هم هست.

در ضمن اعليحضرت، البراده ای را هم به کنفرانس سران هشت دعوت می کردند تا پيزُر بارش کنند و موافقت او را برای ساختن يک بمب اتمی شاهنشاهی بگيرند. شايد هم اگه اعليحضرت زنده بودند، اوراينوم ما ملت اين قدر ضعيف نمی شد که احتياجی به غنی کردن داشته باشد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خيابان شهيد شباک امروز خيابان شيراک بود و ميدان شوش، ميدان بوش و سه راه تاجر می شد چارراه تاچر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، همه مردم هم مثل سابق سرجای خودشون نشسته بودند و اين بلبشو و بلوا در کشور برپا نمی شد و ملی گراها و جمهوری خواهان و کمونيستها و مذهبيون، همه در پشت درهای بسته در اوين با هم مشکلاتشان را حل می کردند. در ضمن آقای هخا هم بجای اين که از آمريکا به ايران بيايد، با حکم حکومتی از ايران به آمريکا می رفت تا به ارشاد مردم آن خطه بپردازد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خامنه ای به احتمال زياد يا گورشو از اين کشور گم می کرد، يا اگه نمی کرد، براش پيدا می کردند و می خوابوندندش توش و يا هم امروز سرگورِ کس ديگری مشغول فاتحه خواندن و گدايی کردن بود. اين پسره اکبيری دهاتی هم گل زيادتر از دهنش نمی خورد و هوس رياست و سياست به سرش نمی زد و الان فراش مدرسه 4 آبان در شهباز جنوبی بود. در مورد ِ مسئله رهبری، شايد خود اعليحضرت شخصاً مسئله رهبری جهان تشيع را - با توجه به حساسيت موضوع - بدست می گرفتند واگر هم که صلاح نبود، جمشيد آموزگار را می کردند فقيه عاليقدر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، خيابان شهيد شباک امروز خيابان شيراک بود و ميدان شوش، ميدان بوش و سه راه تاجر می شد سه راه تاچر.

اگه اعليحضرت زنده بودند، ملا عمر يا رئيس حوزه علميه هرات بود و هرسال در عيد قربان پيام تبريکی از دربار همايونی دريافت می کرد و يا در خيابان ناصر خسرو محضر دار می شد. بن لادن هم زير سايه شعبان بی مخ، باشگاه تن پروری لادن را اداره می کرد. ژنرال پينوشه هم مهمان افتخاری اعليحضرت می بود و تا اطلاع ثانوی در کاخ مرواريد زندگی می کرد.

اگه اعليحضرت زنده بودند، اول پيشنهاد می کردند که از تجربيات سعيد حجاريان در ساواک استفاده بهينه بشود و در ضمن رياست اداره امور ناکاره ها هم به او داده شود. همچنين دستور صادر می فرمودند که از منتظری دلجويی شود و مقام رهبری شيعيان جهان به او عطيه شود. به شيرين عبادی هم يک پيکان نو هديه می دادند و حقوق و مقرری برایش تعيين می کردند. همچنين می فرمودند که رجوی و بنی صدر را زنده بگذاريد تا طبق معمول مزه بياندازند و مردم و حکومت را بخندانند.

اگه اعليحضرت زنده بودند، يک پدری از اينهايی که در انتخابات اخير رای دادند در می آوردند که اون سرش ناپيدا.

اگه اعليحضرت زنده بودند و می ديدند که امروز چه کسی بر تخت ايشان تکيه زده و اعليحضرت شده است...........................................................


ارسال یک نظر
Comments:
جناب رفیوجی عزیز: آقا سلام و دمت گرم. ولی نگفتی اگر اعلیحضرت زنده بودند، تکلیف بنده و شما چی می شد! من که فکر می کنم در زیرزمین توپخونه داشتم کفش واکس می زدم. تو هم لابد، به جای ارحام صدر می رفتی تلویزیوی... ولی نمی دونم. تو خودت می دونی؟
آقا ممنون از این نوشته بسیار عالی و ناب.
 
لقمانعلی خان سلام. بنظرم تو تنها زوار ِ اين وبلاگی. ديگران يا نمی آيند و يا رد ِ پايی بجا نمی گذارند. تو هم که خودت نوشته ای که خيال کرده ای که من زن هستم و تو به هوای مينی ژوپم می آيی.

من البته چيزی را لو نخواهم داد. تو هم در همين خيالات خوش باش.

خوش باشی

رفيوجی
کس ديگه ای که
 
رفيوجي عزيز، درست حدس زدي، من يکي از آن زايريني هستم که هرهفته به اين امامزاده سر مي زنم، چون هر گاه آپديت مي کني، اکر پينگ را فراموش نکرده باشي، ازطريق لينک دوني ام متوجه مي شوم وبهت سر مي زنم ولي بقول خودت رد پايي جا نمي گذارم، دليل خاصي هم ندارد، فقط مي خوانم ولذت مي برم. آهان، سابق براين گاه گاهي کامنتي، چيزي هم مي نوشتم ولي فکر کردم شايد برات علي السويه باشد ....از آن پس فقط به خواندن اکتفا کرده ام. با اين حال با اين پست آخري باز هم دستت درد نکند که بسيار جالب نوشته اي.
 
بر پدر تو واون علي حضرت گور به گور شده لعنت.
 
آقای رفيوج ما خيلی مخلص شما هستپم. من آمده بودم از شما خواهش کنم که کمی هم درباره خودتان برای ما بنويسی . شما در کجا زندگی می کنی و کارتان چيه و آيا کتابی هم در رشته طنز منتشر کرده ای يانه؟

در ضمن در جواب کامنت بالا هم بايد بگويم گور پدر هرچی حزب اللهی خر. ببخشيد که من بی ادبی کردم.
 
آقای رفیوجی: خیلی متخصص و متشکریم از این پست ها! آنها که برای شما شروور می نویسند و معقولانه شما را طنز نویس خطاب می کنند همه شان از دم مرخص اند برای این که شما واقعا طنز نویس هستید. امضاء محفوظ
 
ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر