سَــــــنـگر | |||
سهشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۴
بسی روضه خواندم در اين سال هشت برای خلايق در اين پهندشت که انشاالله امور همه بدون هياهو و بی واهمه خداوند عالم کند روبراه و کفار را هم کند سربراه که اصلاح گردد امور جهان و دنيا دگرگون شود ناگهان ولی خب، نشد آنچه می خواستيم فزونتر شد آن چه که می کاستيم هم اکنون که اين کارو ول می کنم دارم با شما درد دل می کنم اميد من اين بود که مرد و زن ز پير و ز برنا همه تن به تن همه سر به فرمان رهبر نهند که رهبر چو گويد: "بده"، در دهند ولی کار دنيا دگر گشته است و بسيار هم خرتوخر گشته است دگر گوش مردم بدهکار نيست سخنهای ما غيرِاز آزار نيست زمانی که من آمدم روی کار بسی جامعه بود بی بند و بار و بيکاری و فقر بسيار بود چنان بود و کار ِ همه زار بود من آنروز گفتم که اين سرزمين شود چون گلستان اگر حکم دين درآن هر شب و روز اجرا شود وگرنه شب و روز دعوا شود چو آغاز شد قتل زنچيره ای چو يکباره شد زندگی جيره ای من از معجزات خدا و رسول همی گفتم و از فروع و اصول ولی کس به حرفم توجه نکرد نبودم کسی يار در اين نبرد از اينرو چنان شد که اين گونه شد وشيطان در اين کشور آبونه شد چو بيکاری و گشنگی شد زياد خلايق نمودند بس قال و داد گروهی زن و مرد و دختر فروش برفتند سوی دوبی با خروش نمودند داد و ستد با شتاب که صادر شود زآن طرف انقلاب من از گفتگوی تمدن، سخن همی راندم و از مقامات زن کنون که روم تا نهم تاج و تخت کنون که مرا سخت برگشته بخت کنون با شماهستم ای زندگان و هم با شما نيز، آينــــــدگان مبادا که غير از محبت کنی و پشت سر بنده غيبت کنی که غيبت در اسلام باشد حرام خداوند عزوجل ديم درام ... دريغا زبذری که ما کاشتيم چه تخمی از آن بذر برداشتيم! هم اکنون که ديگر دم آخر است "چه گويم که ناگفتنش بهتر است" ارسال یک نظر
Comments:
ارسال یک نظر
|
تـازه ترها:
پســتو:
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005 مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 ژانویهٔ 2006 مهٔ 2006 اوت 2006 سپتامبر 2006 اکتبر 2006 اکتبر 2008 نوامبر 2008 دسامبر 2008 مارس 2009 آوریل 2009 اوت 2009 مارس 2010 آوریل 2010 مهٔ 2010 دوســتان:اصغرآقاعبدالقادر بلــوچ لقمانعلی گزارشگر |