سَــــــنـگر | |||
یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵
اين شعر زنده ياد عشقی را هربار که می خوانم حال بدی پيدا می کنم . نه بخاطر آنکه رديفش بی تربيتی است، نه. بلکه از آن جهت که هنوز هم پس از ساليان سال، مصداق دارد و بدبختانه هر روز هم از روز پيش با حال و روز ِ وطن ما بيشتر جور در می آيد. کافی ست که اسمها را با نام دست اندکاران دولت کنونی عوض کنيد. بعضی ها افتخار می کنند که ما هنوز پس از سده ها و هزاره ها می توانيم فردوسی و حافظ را بخوانيم و بفهميم. به نظر من آن روی اين سکه، يعنی اين که فرهنگ و ذهن و زبان ِما تفاوت چندانی با هزارها و يا صدها سال پيش ندارد. مگر انگليسی ها امروز می توانند شکسپير رابخوانند و درک کنند؟ البته خواندن و درک کردن چيزی است و خواندن و امروزی دانستن شعر و يا متنی کهن، چيزی ديگر. چيزی از جنس افسوس و اندوه. بخوانيد و قضاوت کنيد: ............. بعد از اين بر وطن و بوم و برش بايد ريد به چنين مجلس و بر کر و فرش بايد ريد در حقيقت در عدل، ار در اين بام و درست به چنين عدل و به ديوار و درش بايد ريد آن که بگرفته از او تا کمر ايران گه به مکافات، الا تا کمرش بايد ريد پدر ملت ايران، اگر اين بي پدر است به چنين ملت و گور پدرش بايد ريد به مدرس نتوان کرد جسارت اما آنقدر هست که بر ريش خرش بايد ريد اين حرارت که به خود احمد آذر دارد تا که خاموش شود بر شررش بايد ريد شفق سرخ نوشت آصف کرماني مرد غفر اله کنون بر اثرش بايد ريد آن دهستاني تحميلي بي مدرک و لر بهر اين ملک، به نفع و ضررش بايد ريد گر ندارد ضرر و نفع مشيرالدوله از نوک پاش الي فرق سرش بايد ريد گر رود موتمن الملک به مجلس گاهي احتراماْ به سر رهگذرش بايد ريد ميرزاده عشقی ارسال یک نظر
Comments:
ارسال یک نظر
|
تـازه ترها:
پســتو:
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005 مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 ژانویهٔ 2006 مهٔ 2006 اوت 2006 سپتامبر 2006 اکتبر 2006 اکتبر 2008 نوامبر 2008 دسامبر 2008 مارس 2009 آوریل 2009 اوت 2009 مارس 2010 آوریل 2010 مهٔ 2010 دوســتان:اصغرآقاعبدالقادر بلــوچ لقمانعلی گزارشگر |