DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۴


چــــــار ديـــد 


زنده ياد مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ روزگار ما که چند تا از کارهايش در دهه گذشته، از شاهکارهای شعر فارسی است، غزل بسيار گيرا و جانسوزی دارد با اين مطلع

ديدی دلا که يار نيامد
گرد آمد و سوار نيامد

امروز همين بيت، مشغله ذهنی من شده بود و بند کرده بودم به اين پرسش که منظور شاعر از "سوار"، در اين بيت کيست ؟ به گمانم پرسش بی جای بجايی است که پاسخش را می توان در هريک از ديدگاههای چارگانه زير يافت

1.

سواری که اخوان در اين غزل از او ياد می کند، هموست که فروغ فرخزاد نيز خواب او را ديده بود. همو که قرار بود روزی بيايد و همه چيز را، حتی شيشه های پپسی و سينمای فردين را به تساوی ميان ايرانيان تقسيم کند. آرمانخواهی ما ايرانيان رنگی مذهبی دارد که هماره روبراه شدن اوضاع را در گرو دستی می داند که قرار است که از "غيب برون آيد و کاری بکند." سمين بهبهانی هم بلاخره زاده اين آب و خاک است و با فلسفه انتظار بار آمده است و اگر چه منتظر امام زمان است، امام زمان او در اين غزل کسی است که قرار است او بعنوان فردی لاييک و امروزی ديگر منتظر اما م زمان نيست، تا بيايد و دنيا را از شر کفار بپالايد. او اصلاً منتظر فرد خاصی نيست. سوار او در اين شعر، شرايط اجتماعی خاصی است که در آن مردم با همديگر برابرند. امام زمان شاعر در اين شعر، سوسياليزمی است که خلقهای قهرمان ما صد سال است برای آن کشته داده اند

2.

اگر اين شعر را درست بخوانيد خواهيد ديد که "سوار"، دراين غزل، محمد مصدق است. شاعر در اين شعر، خطاب به مصدق می گويد

ای شير پير ِ بسته به زنجير
کز بندت ايچ عار نيامد

از اين بيت می توان دريافت که مراد، شخص خاصی است که در زنجير بوده است. پس اين شعر در باب سوسياليزم نمی تواند باشد. هر چه شعر را بيشتر بخوانی، بيشتر مطمئن می شوی که درباره مصدق است.


3.

ای آقا، مصدق جايی نرفته بود که کسی در انتظار برگشتنش باشد. اين شعر درباره اعليحضرت شاه فقيد است که هيچ کس باور نمی کرد که برنگردند. آنجا که شاعر می گويد که گرد آمد و سوار نيامد، اشاره به هواپيمای شاهنشاه دارد که دوباره به ايران بازگشت و مردم شاهدوست و ميهن پرست ما را دمق کرد. شاعر در ادامه اين غزل، اشاره به شاه فقِد می گويد که

ای نادر ِ نوادر ايام
کت فر و بخت يار نيامد

وز سفله ياوران ِ تو در جنگ
کاری بجز فرار نيامد

ديگه از اين روشن تر می خواهی باشه. مصدق که شاه نبود که شاعر او را با نادر مقايسه کند. بيت بعدی هم که اشاره به خائنين فراری ای دارد که اعليحضرت را تنها گذاشتند و در رفتند


4.

اين غزل، بی هيچ ترديدی درباره شاه شهيدان امام حسين است. شاه و مصدق که اسب سوار نبودند. اين شعر، حديث واقعه ظهر عاشوراست که ذوالجناح آقا امام حسين، بی سرنشين به طرف خيمه ها بازگشت. البته بهتر بود بگويد: " اسب آمد و سوار نيامد". اما گرد هم درست است، چرا که در صحرای کربلا، هميشه گرد و خاک زياد است

باز هم اگر قانع نشده ای، بيت دهم غزل را بخوانی که شاعر گفته است

خورشيد چشم چشمه و ديگر
آبی به جويبــــار نيـــــــــامد

اين بيت اشاره به تشنگی ِ امام حسين و اهل و بيت اطهارش دارد . سوسياليزم و مصدق و شاه، که از تشنگی شهيد نشدند. شهادت هرکدامشان علت خودش را داشت. چرا ما ايرانيها عادت کرده ايم لقمه را دور سرمان بگردانيم و به دهانمان بگذاريم

عجب شاعر زبر دستی است اين خانم سيمين بهبهانی که شعری به اين خوبی برای همه کس و هيچ کس نوشته است

همه اين ها را نوشتم تا برسم به استقبالی که من از اين غزل کرده ام. اين استقبال شعرکی برای بخش "درباب ِ مشاهير"، است که تا کنون به چند تن از شخصيت های جهانی از جمله خانم کاندوليزا رايس و نيز شيخ ِ کويت پرداخته است. تفاوت بزرگ آقای هخا با ديگر مشاهير در اين است که ديگران با آمدن به صحنه مشهور شده اند،اما خا با نيامدنش به شهرت رسيده است. بخوانيد

ديدی دلا هخام نيامد
جت آمد و قيام نيامد

آن کو قرار بود بيايد
از بهر انهدام، نيامد

تا برکند بساط ستم را
با برق انتقام، نيامد

با شور و زور و نور ِ هخايی
برچيند اين نظام، نيامد

خشکيد خنده برلب خامان
جم تشنه ماند و جام نيامد

ماندند خيل ِ سربهوايان
ليک او ز پشت بام نيامد

آشی که پخته بود اهورا
اين بار هم قوام نيامد

تا در آپادانا بنمايد
برپا بساط شام نيامد

بس وعده ها ی خشک وهخالی
داد و به وقت کام نيامد

بس حالها که زآمدن او
کرديم و احتلام نيامد

دل بستن و شکستن تا چند
ديدی دلا هخــــــــام نيـامد

...................
هخام = هخا + هم


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر