DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

سه‌شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۳


روبــاه و كـــــــــــلاغ 


بخش اول

زاغكى قالب ِ پنيرى ديد
به دهان برگرفت و زود پريد

بردرختى بشست در راهى
كه از آن مى گذشت روباهى

روبهك پُرفريب و حيلت ساز
رفت پاى درخت و كرد آواز

گفت به به، چقدر زيبايى
چه سرى! چه دُمى! عجب پايى

پروبالت سياه رنگ و قشنگ
نيست بالاتر از سياهى رنگ

گرخوش آواز بودى و خوشخوان
نبُدى بهتر از تو در مرغان

زاغ مى خواست قارقار كند، اما نكرد
چرا؟
چون ترسيد كه آمريكاييها دستگيرش كنند و بپرسند كه: منظورت از قارقار، كدوم غاراست؟ بگويند تو لابد يه چيزهايي درباره مخفيگاه بن لادن و ملاعمر مى دونى كه يك سر ميگى غار، غار. يالا زود باش ما را ببر سراغ اون غار، جانور تروريست پرور

ترسيد كه هر چى بگه؛ " با با، من كلاغم، حرفه م اينه. چيز ديگه اى بلد نيسم بگم." بازم تو گوش اون زبون نفهما نره كه نره. البته حق هم داشت چون اونا اين حرفا تو گوششون نميره و هرچى می گفت من كلاغم، بازم مى گفتند: "خر خودتى. ما سابقه تو را دنبال كرده ايم و می دونيم که در گذشته هم يه سرى اسرار رمز و رازدار به نسل جوان ياد داده اى. بى خودى كه نمى گن: " كلاغه ميگه غارغار." هر بچه ننه اى اينو شنيده. تو از بچگى بچه هاى مردم را تروريست ِ خودكش بارمياری. تو هميشه يارِ قارِ تروريستها بوده اى. تو طالبان را به غارهاى طُره بُره راهنمايى كردى، وگرنه كسى روحش هم از اون غارهاى دور افتاده لعنتى خبر نداشت

خُب اگه شما بجاى اين كلاغ بيچاره بودى چه كار مى كردى؟ بله؟ اونهم هميطور

اما نه. كلاغ داستان ما، اين ميليشياى سياه پوش، اين چريک بالنده ساكت نماند. تااينجاى داستان كارآقاى عباس يمينى شريف است كه هر كجا هست خدايا به سلامت دارش. اگر هم كه خداى نكرده اين مرد شريف، درار ِ فانى را وداع گفته است كه ديگر کاری از دست ما بر نمى آيد و خدايش بيامرزاد. و اما دنباله ماجرا را در آينده نزديك برايتان خواهم نوشت
خمار بمانيد


ارسال یک نظر
Comments:
بيچاره چه ميکشي خودت را

ديگر نشود حسين زنده



کشتند و گذشت و رفت و شد خاک

خاکش علف و علف چرنده



من هم گويم يزيد بد بود

لعنت به يزيد بد کننده



اما دگر اين کتل متل چيست

وين دسته ي خنده آورنده



تخم چه کسي بريده خواهي

با اين قمــه هاي نابرنده



آيا تو سکينه يي که گويي

سو ايستميريم عميم گلنده



کو شمر و تو کيستي که گويي

گل قويما مني شمير النده



تو زينب خواهر حسيني ؟

اي نره خر سبيل گنــــده !



خجلت نکشي ميان مردم

از اين حرکات مثل جنـــده‌؟



در جنگ دوسال پيش ديدي

شد چند کرور نفس رنده



از اين همه کشتگان نگرديد

يک مو ز زهار چرخ کنده



در سيزده قرن پيش اگر شد

هفتاد و دو تن زسر فکنده



امروز تو چرا مي کني ريش



کي کشته شود دوباره زنده

با نفرين تو بر کشنده



باور نکني بيا ببنديم

يک شرط به صرفه ي برنده



صد روز دگر برو چو امروز

بشکاف سرو بکوب دنده



هي بر سر و ريش خود بزن گل

هي بر تن خود بمال سنده



هي با قمه زن به کله ي خويش

کاري که تبر کند به کنده



هي بر سر خود بزن دو دستي

چون بال که مي زند پرنده



هي گو که حسين کــفن ندارد

هي پاره بکن قباي ژنده



گر زنده نشد عــنـم به ريشت

گر شد عـن تو به ريش بنده !
 
من آن روند را متوقف کردم، منصرف شدم. لطف کن و بیا باز چند کلمه رد و بدل کنیم وگرنه نمی توانم چیزی بنویسم.
ب.
 
ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر