DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> سَــــــنـگر <$BlogRSDUrl$>

سَــــــنـگر
 

یکشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۳


روبــاه و كـــــــــــلاغ 


بخش دوم

داد خونسرد، مرغك سرمست
از دهان قالب پنير بدست

آنقد از خنده روده بر شده بود
كه اگر مرد بود، قُر شده بود

گفت اين قصه را منم خوانده م
در دبســتان و در عجب مانده م

كه تـو مــا را الاغ پنــدارى
گرچه خود صـد طويله خــرواری

خيلى از مرحله، داداش، پرتى
قصه اى نو بساز اگر مردى

روبهك با هزار حسرت و آه
داشت برقالب پنير نگاه

دهنش هاج و واج، واشده بود
چشمهايش چهارتا شده بود

زاغ ِ تحصيلكرده با صد ناز
روبهك را نمود برانداز

گازكى زد پنير را و بگفت
اى رفيقِ شفيق ِ دمب كلفت

اين كلك مال ِ عصر طاغوت است
هر كه امروز مى زند شوت است

پس ازاين كار ِتو دگر زار است
هـركـجا روبهى ست، مـكـار است


نتوانى پنير كس زد و برد
چيز* ما را نمى توانى خورد

.....................
چيز در زبان انگليسى يعنى پنيـر *


ارسال یک نظر


پســتو:



دوســتان:

اصغرآقا
عبدالقادر بلــوچ
لقمانعلی گزارشگر