سَــــــنـگر | |||
چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۳
رفيوجی بزن جامی ازشراب آلبانی
تا دمی شوی پاتيل، آنچنان که خود دانی مفت ِ مفت بنمايی سير انفس و آفاق سر در آری از ايران فی البداهه و آنی بينی آنچه را خواهی، ورنخواستی کاهی ازهرآنچه ناشايست وز هرآنچه ويرانی فی المثل نمايی پاک سرزمين ايرا ن را از خرافه و خامی وز بسيجی جانی خط کشی روی حوزه، پاکسازی از روضه خاک کشور خود را در کمال آسانی مرد و زن رها سازی از حقارت و خاری وزقيود ريشم و پشم، وز جمود ِ روحانى حق هر که را خواهی، وانهی کف دستش وز هر آنکه می بايد، داد خويش بستانی شهرها کنی آباد، مرد و زن همه آزاد زندگی سراسر شاد، آخ بگو. چه ايرانی! نه آخوندی و شاهی نه شکنجه و آهی نه خبر ز روزِ قدس نه که چارِ آبانی تا به کی چنين باشی، ديپرس و غمين باشی خيز و خيزشی بردار زين همه پريشانی ای گريخته از بند بشنو از من اين يک پند وقت را غنِمت دان آنقدر که بتوانی چون حقوق را قسمت بی حضور ما کردند حق نباشدت خواهی ازحقوق انسانی دم به خمره زن گاهی تانمايدت راهی ورنه می زنی درجا در همين هلفدانی چند در تکاپويی را ه چاره می جويی يک دقيقه اينجايی، يک دقيقه ايرانی اين دوگانگی تا چند، بی نشانگی تا چند خيزوکاسه ای سرکش زان شراب آلبانى ارسال یک نظر
Comments:
ارسال یک نظر
|
تـازه ترها:پســتو:
ژانویهٔ 2005
فوریهٔ 2005 مارس 2005 آوریل 2005 مهٔ 2005 ژوئن 2005 ژوئیهٔ 2005 ژانویهٔ 2006 مهٔ 2006 اوت 2006 سپتامبر 2006 اکتبر 2006 اکتبر 2008 نوامبر 2008 دسامبر 2008 مارس 2009 آوریل 2009 اوت 2009 مارس 2010 آوریل 2010 مهٔ 2010 دوســتان:اصغرآقاعبدالقادر بلــوچ لقمانعلی گزارشگر |